نه غزه ، نه لبنان ، جانم فدای ایران
بیداری پایگاه درفش کاویانی در راه مبارزه با خرافات و ننگ و جنایات 1400 ساله دین و 400 ساله مذهب و 31 ساله حکومت ننگین و خودکامه و پر ازفساد و جنایت آخوندی - یک مسلمان ایرانی تنها از این جهت مسلمان است که پدرش مسلمان بوده است و پدر او نیز بهمین دلیل مسلمان بوده که پدری مسلمان داشته است و پایان این خط زنجیر به زرتشتی فلک زده ای می رسد که با شمشیر عرب لا اله الله گفته بود !! بی آنکه حتی معنی آنرا دانسته باشد!! شجاع الدین شفا - تولدی دیگر -
خدایا ایران را از دروغ و دشمن و خشکسالی حفظ کن - دعای داریوش بزرگ برای ایرانیان همه زمانها

.

هیچکس حقایق مذهبی را بخوبی آنهائی که توش خردگرائی را از دست داده اند نمی فهمند - ولتر

۱۳۹۰ آذر ۹, چهارشنبه

چرا اسلام ستیزی، حق هر ایرانی است؟!

چرا اسلام ستیزی حق هر ایرانی است؟!:
 میرزاآقا عسگری. مانی
منوچهرجمالی:«اسلام ستیزی و عرب ستیزی، واکنش طبیعی در برابر اسلامیست که گوهرش ستیزنده است»۱

قرآن: «و کافران را لباسی از آتش دوزخ بقامت بریدهاند و بر سر آنان آب سوزان حمیم جهنم ریزند تا پوستِ بدنشان و آنچه در درون آنهاست بآن آب سوزان گداخته شود (سورهی الحج. آیه های ۱۹ و ۲۰)

ولتر: «نخستین روحانی، نخستین حقه بازی بود که با نخستین ابله ملاقات کرد.»

دیدرو: «من چیزی وقیحتر از مخالفت اولیای دین با عقل نمیدانم، اگر به سخن آنان گوش دهیم باید قبول کنیم که مردم موقعی از ته دل مسیحی میشوند که مانند چارپایان به طویله بروند»۲

در ادیان ابراهیمی، بویژه در اسلام، اصلِ قداست زندگی پایمالِ پیشوایان و لشکریان دین شده است. قداست قرآن (فرامین الله)، و قداست خاندان نبوت، امامت، اولیاءالله و مراجع تقلید، جای اصالت انسان و ارجگذاری به زندگی اورا گرفته اند. در دین اسلام ارزش زندگی این جهانی انسان - که تنها نوع زندگیِ شناخته شدهی او در هستی است-، بی ارج شده، و زندگی خیالی در دنیائی دیگر جای آن را گرفته است. اسلام میگوید این دنیا «محل آزمایش» است، مقدمهای است برای زندگی «واقعی!» دردنیای خیالی، موهوم و دروغینِ پس از مرگ.
 

در اسلام، بُنمایهی آزادی که جزو گوهر و طبیعتِ آدمی است پایمال شده، ارادهی گزینشِ روشِ زندگی از سوی خودِ انسان، محو شده، و به جای آنها فرامین دینی، و تکالیفِ تعیین شده از سوی الله و آیات الله جاسازی شده اند.
اسلام، خرد و اندیشهی انسانی را به بهانهی «ناقص بودن انسان» مورد هجومی همه جانبه قرار داده و «پیروی از دستورات دینی» را جانشین آن کرده است؛ حتا اگر خردِ یک مسلمان، او را به سوی یکی دیگر از ادیان سامی(یهودیت یا مسیحیت» رهنمون شود، یا اگر دین را وانهد، به عنوان کافر فطری یا ملی کشته خواهد شد.

ورود به اسلام لازم است اما خروج از آن به هیج وجه ممکن و مجاز نیست؛ خروج از اسلام، همانا پذیرش محکومیت به مرگ در دستان متولیان دین است. «ای پیغمبر، با کافران و منافقان جهاد کن و با ایشان سختگیری کن که جای ایشان در دوزخ است.»۳ متولیانِ«الله»، «کافران» یا «مُشرکان» را درهمین دنیا با شمشیر دوشقه میکنند. پیش از آن که آن «کافر» یا «خطاکار» فرصت یابد در «دادگاه عدل الهی در روز جزا» توسط «الله» محاکمه و به جهنم فرستاده شود. «ای مومنان، با کافران جهاد کنید»۴ «هرجا مشرکان را یافتید آنها را بکُشید و از شهر و دیارشان برانید.»۵

اندیشیدن همانا فلسفه است. در اندیشیدن، گوهر آزادی وجود دارد. گزینش روش و منشِ تازه از گوهر آزادی سرچشمه میگیرد. اما از دیدگاه اسلام، همهی فیلسوفان و کاوندگان در بُنپایه های هستی، دشمنان ارادهی الله هستند و باید به عنوان زندیق، الله ستیز و اسلام ستیز نابود شوند. 


«با کافران از هرکه با شما نزدیک است جهاد کنید، آنان باید عدم گذشت و ملایمت و سختگیری شما را احساس کنند.»۶
 

بر اساس احکامِ اسلام، انسان، از لحظه ای که در فضائی غیر از اسلام میاندیشد، وارد وادی کفر و دین ستیزی میشود. 

بر پایهی فرامین شریعت، اصلِ شک به دادههای اسلامی، شرک شمرده میشود، و اصلِ اندیشیدن و انتخابِ روشهای دیگری برای بهزیستی، اصولی ضد دین هستند و «مرتکبین به چنین اعمال خلافی» باید نابود شوند؛ گاه، حتا اگر اندیشیدن در فضا و چهارچوب اندیشه های الهی و اسلامی صورت گیرد اما نتیجه اش زانوزدن دربرابر متدینین نباشد، فرد موردنظر باید کشته شود!  
عینالقضاه، منصورحلاج و طاهره قره العین (که عمیقا مسلمان بودند» شماری از این پُرشمار کشته شدگانند. 

اسلام با اندیشهی انسانی می ستیزد، با عقل انسانی می ستیزد، با فلسفیدن انسان می ستیزد، و اندیشمندان و دگراندیشان را با اتهام «اسلام ستیزی» سر میبُرد. مردم حقِ چون و چرا در برابر فرامین قرآنی را ندارند، اما مسلمانان حقِ کشتن هر دگراندیشی را دارند! «هرکس غیر از اسلام دینی اختیار کند، هرگز از وی پذیرفته نیست و او در آخرت از زیانکاران است.»۷  

کشتن دگراندیشان نه تنها «حق طبیعی»! مسلمانان است، بلکه همزمان، یک «وظیفهی دینی» و در زمرهی «جهاد مقدس» به شمار میرود!

از دیدگاه مسلمانان، تنها اندیشهی درست در همهی زمانها و مکانها و تا به ابد، همانا اندیشه های محمدبن عبدالله درقرآن است، و هرگونه اندیشه، روش و منشی دیگر، ضداسلام به شمار آمده، باید نابود شود. پس،اندیشیدن، همانا اسلام ستیزی محسوب شده، موجب جزای انسان اندیشمند خواهد شد. باید آماری تدارک دید از میلیونها انسانی که در ۱۴ سدهی گذشته با بهانه «اسلام ستیزی» به دست شمشیرزنان، قداره کشها، سپاهیان و گزمه های دین و شریعت به قتل رسیده اند. 

این، همانا «رأفت اسلامی»، «اجرِالهی» و «عدالت اسلامی» است!!!!

اصل ستیزه گری اسلام در مورد زنان :

در تفکر دینی، اصل یگانگی گوهرینِ نر و ماده (و این اصل که زنان و مردان دونیمه کامل کنندهی یکدیگرند)، مورد «غضب الهی» واقع شده و بخش مادینهی هستی (زن در جوامع اسلامی) به «موجوی ناقص الخلقه»، «ناقص العقل» و «ضعیفه» تقلیل یافته است.
- زن در بهترین حالت، نیمی از حقوقی را داراست که مردها دارند. «زنان شما، کِشتزارِ شمایند، پس برای کِشت بدانها نزدیک شوید! سورهی البقره. آیه ۲۲۲» «لیکن مردان را بر زنان افزونی و برتری خواهد بود. البقره. آیه ۲۲۷»,

- گواهی دادن زنها، و سهمِ ارثشان نیم برابر رای، و سهمِ ارثِ مردان است. 
- حق مردان است که زنان را گلهوار با عناوینی همچون تعدد زوجات و صیغهی اسلامی به حرمسراهای کوچک و بزرگ خود ببرند. اسلام، زن ستیز است. اما اگر زنان بخواهند به حقوق اجتماعی و طبیعی خود دست یابند؛ «اسلام ستیز» بهشمار میآیند.  

«اسلامستیزی» بدترین و خطرناکترین اتهامی است که مسلمانان و اسلامزدگان با بهره گیری از آن، دست به کشتار میزنند. دست به مصادرهی اموال میگشایند. 

- اسلام، یک دین مردانه است. الله مرد است. تنها مردان میتوانند مرجع تقلید باشند.
- در اسلام، امامِ زن وجود ندارد، پیشوای دینی زن وجود ندارد، مرجع تقلید زن وجود ندارد.
- حوزه های علمیه، حوزه های مردانه هستند.
- در اسلام، آخوند زن وجود ندارد. همه چیز مردانه است، چرا که الله مرد قهاری است که رجولیتاش را روی سرزمینهای اسلامی پهن کرده است؛ پس، هرگونه مبارزه برای احقاق حقوق زنان، همانا «اسلام ستیزی» شمرده شده، مشمول مجازات اسلامی خواهد بود. یا باید در برابر این دینِ مردخدائی زانو زد، یا باید به عنوان «اسلام ستیز» مورد شماتت و سرکوب قرار گرفت. چرا که اسلام، همانا مردانند، خود خودِ مردانند! آن هم مردانی از جنس خاندان نبوت و امامت!

 ستیزه گری اسلام با مردم:

اسلام، ارزش مردم درجایگاه شهروند آزاد را به رسمیت نمیشناسد.
مسلمانان میگویند:
- نبی، امامان، نواب، والیان و علمای دین مقدس اند. 
-آنان محور هستیِ انسان در هردوجهان اند. 
- آنان باید تعیین کنندهی راه و روش زندگی دیگران باشند. 
- «حق» آنان است که فتوای قتل یا مصادره دارائی ها یا تعزیر مشرکان و کافران و منافقان (دگراندیشان) را بدهند.
- حق آنان است که «امت» را (این واژه را باید به گفتهی ولتر معادل چهارپایان دانست) «هدایت» و رهبری کنند. 
- از نظر متولیان دین، توده ها باید میمون وار از مراجع دین «تقلید» کنند.؛ چرا که تودهها به خودی خود در برابر نمایندگان الله، فاقد «کمالات» هستند. آنها در دستگاه الله موجوداتی دست دوماند که باید از اوامر علمای دین پیروی، و از اعمال آنان تقلید کنند.

- هرگونه انتقادی به اسلام یا به مسلمانان با شمشیرِدولبهی «اسلام ستیزی» روبرو میشود؛ اما مسلمانان دو آتشه با توده هائی که بخواهند خود بیندیشند به ستیزی خونین درمیآیند و آن توده ها را به اتهام «اسلام ستیزی» تقبیح کرده، سرکوب میکنند.


آیت الله محمدمصباح یزدی میگوید:«جان و مال و ناموس کسانی که مخالف ولایت مطلقه فقیه هستند برای بازجویان حلال است و تجاوز به آنان معادل زیارت قبرامامحسین است».(ماخذ: donballeh.com /۱۳۱۰۷۴) «النصرمنالرعب»! بترسان تا پیروز شوی! آنانی که چپ و راست از «چپ» و «راست»، جلوی هر اندیشه و بیان آن را باعنوان «اسلامستیری» میگیرند، حتا اگر به ظاهر «روشنفکر» هم باشند، درواقع، عملهی اندیشه ستیز و آزادی ستیزِ الله و علمای دین اسلام هستند.

ولتر، نابغهی بزرگ سدهی هفدهم میلادی در فرانسه نوشت: (مردی که به من میگوید «به آنچه من میکنم ایمان داشته باش ورنه گرفتار غضب الهی خواهی شد» مثل آن است که میگوید: «به آنچه من میکنم ایمان داشته باش ورنه ترا به قتل میرسانم.» «کسی که آزاد خلق شده است چه حق دارد یک نفر مثل خود را مجبور سازد که مانند او فکر کند؟»)۹

صادق هدایت نوشته بود:«تمام فلسفهی اسلام روی نجاسات بنا شده، اکر پائین تنه را از آن حذف کنیم، اسلام روی هم میغلتد و دیگر مفهومی ندارد.»,  پایه های اسلام برخرافات برپا شده است. خرافات، اصلیترین پایه های اسلام اند. خرافه یعنی آن چیزی که نه تعریف علمی دارد، و نه با عقل، درخور پذیرش است. خرافه، نه با موازین واقعیت همخوانی دارد، و نه با آزمون و تجربه قابل اثبات و درک است. پس، جهنم یک خرافه است، بهشت یک خرافه است، غیبتِ امام یک خرافه است، شق القمر یک خرافه است، طی الارض یک خرافه است، حضور نکیر و منکر در شب اول قبر یک خرافه است، شهادت در راه الله یک خرافه است، جهاد برای اسلام یک خرافه است. مسجد، لانه و کارگاهِ خرافه سازی است، امامزاده، ماشین تولید خرافه است. هرگاه کسی این خرافه های بزرگ و بنیادین را نپذیرد، اسلام و چماقداران الله با او به ستیز خونینی درمیآیند. هرگاه کسی به این خرافه ها شک کند به اتهام «مُشرک» یا به زبان امروزیها «اسلام ستیز» زندانی، شکنجه و اعدام میشود؛ منتقد به اصول و فروع دین به اتهامِ کفر، زندقه، بیخدائی، الحاد، صب رهبری و توهین به ائمه کشته خواهد شد. بنابراین، اسلام و مسلمان حق ستیز با مردم (مردم ستیزی) را دارند اما مردم حق «اسلام ستیزی» یعنی دفاع از گوهرِ انسانی را ندارند! «کهنه پرستی که با جهل و خرافات در هم آمیخته است، مایه بیماری تمام قرون و اعصار گردیده است.»۹
«توهین به باور تودهها»!

حسین ابن علی: «ما از تبارِ قُریش هستیم و هواخواهان ما عرب، و دشمنان ما ایرانیها هستند. روشن است که هرعربی از هر ایرانی بهتر و بالاتر، و هر ایرانی از دشمنان ما هم بدتر است. ایرانیها راباید دستگیر کرد و به مدینه آورد، زنانشان را به فروش رسانید و مردانشان را به بردگی و غلامی اعراب گماشت.» حسین ابن علی، امام سوم شیعیان "سفینه البحار و مدینه الاحکام و الاثار" نوشته حاج شیخ عباس قمی صفحه ۱۶۴
«و اگر ما این قرآن را به زبان عجم (فارسی) میفرستادیم، کافران میگفتند چرا آیات این کتاب مفصل و روشن (به زبان عرب) نیامد.ای عجب! آیا کتاب عجمی بر رسول و امت عربی نازل میشود؟!»سوره فصله. آیه ۴۳

در جهانِ مسیحیت: «در سال ۱۷۶۵ جوانی ۱۶ ساله با نام لابار به تهمت این که تصویر عیسی را برصلیب پاره کرد توقیف شد وتحت شکنجه قرارگرفت. وی به گناه خود اقرار کرد، به همین جهت سرش را بریدند و جسدش را در میان کف زدن مردم در آتش سوزاندند.»تاریخ فلسفه.ویل دورانت. جلد نخست؛
اینگونه برخورد با دگراندیشان بخشی از «اعتقادات مردمِ دین باور» است که درهمین سی سال گذشته در ایرانِ اسلامی به صورتِ نمایشی روزمره درآمده است. انتقاد به «باور تودهها» از نظر «روشنفکران سیاسی» ایران هم نوعی «توهین به اعتقادات مردم» به حساب میآید! این به اصطلاح «روشنفکران سیاسی» که برای جلب نظر مردم و گدائی رأی، به دروغ، حقه بازی و شارلاتانیسم بیکران دچار شده اند، هرگونه انتقاد به اینگونه باورهای برخاسته از دین را «توهین به دین مردم» مینامند. کار به آنجا کشیده شده است که یکی از همینان، سران سپاه پاسداران را که سی سال است به کشتار مردم ایران دست یازیده، و در نبردی در بلوچستان کشته شده اند، «فرزندان ایرانزمین» مینامند و خود را در غم «شهادت» آنها سوگوار میداند! 

دیدرو فریاد برداشته بود که: «مردم هرگز آزاد نخواهند شد مگر آن که سلاطین و روحانیون هردو به دار آویخته شوند. 
زمین وقتی حق خود را به دست خواهد آورد که آسمان نابود شود»۱۰
---
چرا اسلامستیزی، حق هر ایرانی است؟:
زیرا دین اسلام با زور، شمشیر، خدعه، کشتار، غارت و سرکوب بر مردم ایران تحمیل شده است.
زیرا بُن پایهی فرهنگ زنخُدائی، سیمرغی، و انسان محوریِ ایران به ضرب شمشیر اسلام لت و پار شده است.
زیرا اسلام با ایرانی و ایرانی گری به ستیزی خونین درآمده و تا کنون میلیونها ایرانی را که خواسته اند خود باشند و فرهنگ خود را ارج بدارند کشته، آواره و شکنجه کرده است.
زیرا اسلام با زبان پارسی که از شاخصه های هویت ملی ایرانیان است، ستیزی پایان ناپذیر دارد.
زیرا اسلام با نشانه ها و نُمادهای فرهنگِ ایرانی، از گور کوروش بزرگ بگیر تا تختِ جمشید، از چهارشنبه سوری بگیر تا جشن نوروز، ستیزی کین توزانه و آشتی ناپذیر دارد.
زیرا اسلام، ارج انسانِ ایرانی، و ارزش فرهنگِ جهانشمولِ آن را در ستیزی ۱۴۰۰ ساله پایمال کرده است.
-----
دشمنِ قهار و زنگیی تیغ به دست، درکی از فرهنگ مدارا، تفاهم و هماندیشی ندارد. 

ابزار او «حرب»است، «ستیز» است و خونریزی.
ابزار روحانیون، جهل است و خرافه.
ابزار پاسداران اسلام شمشیر است و شکنجه و تجاوز جنسی؛
بیهوده نیست که بر بیشترین پرچمهای کشورهای مسلمان و گروههای تروریستی مسلمان؛ شمشیر کج و خونین عربی نقش بسته است. 
حکام، سلاطین و پیشوایان دینی مسلمان، دشمنان فرهنگ، دشمنانِ موجودیت، و دشمنانِ تاریخ ایران و ایرانی اند.
بنابراین، «اسلام ستیزی»، حق هرایرانیِ نواندیش وآینده نگر است. هر ایرانی آزادیخواه، متمدن، روشن اندیش و ایراندوست باید با هرابزاری که دارد با اسلام در میهن متصرف شده اش بستیزد؛ این «ستیز»، در واقع دفاعی است دربرابر ستیزه جوئیِ بیگانگانِ لانه کرده در ایران.


ایران و ایرانی زمانی از «یوغ اسارت» اسلام رها میشوند که عمامهی روحانیون را به لگن کودکان ایرانی تبدیل کنند.

۱ - منوچهر جمالی. زال زر یا زرتشت. جلد نخست. ص. ۲۲۳.
۲ - ویل دورانت. تاریخ فلسفه.حلد نخست. ترجمهی دکتر عباس زریاب خویی. چاپ ششم. سال ۱۳۸۱. ص. ۳۲۲
۳ – قرآن.سوره ی توبه. آیه ۷۳
۴ – سورهی انفال. آیهی ۳۸
۵ – سوره توبه. آیه ۱۹۰
۵ – توبه. آیه ۱۲۳
۷ – سوره آل عمران. آیه ۱۰۰
۸ – ولتر. تاریخ فلسفه. اثر ویل دورانت. جلد یک. ص ۳۲۹
۹ – ولتر. همان. ص ۳۲۹
۱۰ - دیدرو. همان. ص ۳۲۱
---------------------

چهارشنبه تیر شید 9 / آذر / 2570 شاهنشاهی